داستان فراموش نشدنی آشناییمون....
من قبلا ها بخاطر شغلم اندک آشنایی با بهترین آبجی دنیام داشتم اما فقط در حد چند کلمه ای با هم صحبت کرده بودیم شاید 4یا5کلمه زمان گذشت و کار ما یه جورایی خیلی بهم گره خورد(ببخشید خیلی نمیتونم شفاف حف بزنم)جوری که باید هر دوتامون با هم یه کاری را انجام میدادیم و چون در دوشهر مختلف زندگی میکردیم ناچار باید از طریق شبکه های مجازی و.... با هم در ارتباط باشیم تا کارمون را انجام بدیم برا همین شاید بعضی شبها 3الی4ساعت با هم از طریق شبکه های اجتماعی در ارتباط بودیم و فقط پیام رد و بدل میکردیم و کارمون را انجام میدادیم.گاهی بین کار جملاتی هم میگفتیم خلاصه حال ندارم بقیه اش را بگم همین بس که الان اندازه یه دنیاااااااااااااااااااااادوسش دارم و بدون اون لحظه ای نمیتونم زندگی کنم اون بهترینه بهترین.......